دوش کردم به خرمی عزمی


که بدین جام نو کنم بزمی

دل چو در خانه مست شد زین می


رخ به صحرا نهاد و من در پی

بنشستیم چون به دشت آمد


جام پر کرد و می به گشت آمد

باده ای بود سخت مرد انداز


شد حسابی ضرورت از آغاز

با که و کی؟چگونه؟ چند خورد؟


تا شود مست و ره به خانه برد

چو ز من دور گشت مستوری


برگرفتم علم به دستوری

قسمتی راست کردمش به سه دور


تا بنوشنده بر نباشد جور

دور اول نشاط بخشد و نور


کند از دیده خواب غفلت دور

اندر آید سرت به گفت و بگوی


عالمی دیگرت نماید روی

دومین دور شیر گیر کند


در فنون هنر بصیر کند

راه یابی به آزمایش ها


پرده بر خیزد از نمایشها

در سوم دور چون کنی نوشش


بنماند نهاد را پوشش

روح را قوت شباب دهد


سر آز و امل به خواب دهد

این سه دور ار به سر توانی برد


راه ازینجا بدر توانی برد